--> اسلام و قرآن نويسنده آفتاب OSAREH1@YAHOO.COM

اسلام و قرآن


Sunday, April 20, 2003
 
قرآن چگونه جمع آوری شد (قسمت پنجم):

همانطوری که قبلا هم گفتم قرآن به خط عربی کوفی به نگارش در آمد .و بعد ها اين خط به زبان عربی تغيير يافت .حتما اين را شنيده ايد که در مورد حروف قرآن و اعجاز آن بسيار مقالات و کتا بها نوشته شده است و حتی چند سال پيش شخصی به نام دکتر رشاد خليفه با استفاده از کامپيوتر مطالبی در بعد اعجاز رياضی حروف قرآن و نقش عدد 19 در آن نوشت که نشان می دهد چنين هماهنگی به هيچ عنوان نمی تواند کار يک انسان باشد .اگر مقالات رشاد خليفه که برای جهان اسلا م بسيار تکان دهنده بود بخوانيد چنانچه اگر از تاريخ قرآن اطلاعی نداشته باشيد به شدت تحت تاثير قرار خواهيد گرفت والبته خود رشاد هم انقدر از اين اعجازی که کشف کرده بود متاثر شده بود که بعدا خودش ادعای پيامبری نمود .
اما ببينيم آيا حروف وکلمات در قرآن جه سرگذشتی داشته است . قبلا مختصرا در اين مورد صحبت کردم .برای بررسی دقيق تر اين موضوع در ابتدا بايد ببينيم ويژکی خط عربی کوفی که قرآن در ابتدا به آن خط نگاشته شد چه خصوصياتی داشته است.

1. خط کوفی يکی از ابتدايي ترين نحوه های نگارش است که کلمات بر مبنای مقياس تلفظ نگاشته می شود:
در اين الفبا کلمه به نوعی نوشته می شود که به چندين صورت قابل خواندن است .مثلا نون آخر کلمه با (ر) فرقی ندارد و در اين الفبا شکل (و) و (ی) يکی است .گاهآ (م) در آخر کلمه به شکل (و) و (د)به شکل (ک) و عين وسط کلمه به شکل (ه) می نوشتند . گاهی حروف يک کلمه را جدا از يکديگر می نوشتند و (ی)را از کلمه جدا می نوشتند مانند (يستحي ی)و ابته گاهی اوقات همين (ی)را هم حدف می کردند .مثلا (ايلافهم )به شکل (الافهم )نوشته می شد که برای خوانده ايجاد اشکال می کرد . در اين نگارش گاهی تنوين ر به شکل نون می نوشتند و نون راهم به شکل الف .مثلا لنسفعن به صورت لنسفعا (علق 96:15)
در اين الفبای ابتدايي واو و يا بدون هيچ دليلی حذف می شد که خود يکی از دلايل اختلافات در قرآنها (حتی امروزی )شده است
.مثلا در آيه و صالحوا المؤمنين ( تحريم 66:4) و او از«صالحوا»حذف و به صورت‏«و صالح المؤمنين‏»نوشته شده. لذا معلوم نبود كه اين كلمه مفرد است ‏يا جمع ‏مضاف .
دقت کنيد کتابی که مسلمانان معتقدند از هر خطايي به دور است با چه الفبای متزلزلی نوشته شده است .

2. نقطه در الفبای کوفی وجود نداشته است :
يکی از عوامل اصلی اختلاف در بين قرآنها بوده است بنابر اين ميان‏«س‏»و«ش‏»در نوشتن هيچ فرقى نبود.هم چنين ميان‏«ب‏»،«ت‏»و«ث‏»،«ج‏»،«ح‏»و«خ‏»،«ص‏»و«ض‏»،«ط‏»و«ظ‏»، «ع‏»و«غ‏»،«ف‏»و«ق‏»،«ن‏»و«ى‏»تفاوتى‏وجود نداشت.خواننده بايد با دقت در معناى جمله و تركيب كلامى تشخيص‏مى‏داد كه حرف موجود،جيم است‏يا حا و يا خا.هم چنين حرف مورد نظر با است‏يا تا و ثا،نون است‏.
از اين جهت در سوره حجرات در قرائت كسائى آمده است: ان جاءكم فاسق بنباء فتثبتوا و در قرائت ديگران ...فتبينوا .ابن عامر و كوفيون خوانده‏اند:
ننشزها... (بقره 2:259) و ديگران‏«ننشرها...» .ابن عامر و حفص خوانده‏اند: و يكفر عنكم..( بقره 2:271) و ديگران‏«نكفر...» .ابن سميقع:«فاليوم ننحيك ببدنك‏»و ديگران «...ننجيك...»(يونس 10:92) خوانده‏اند .
كوفى‏ها-جز عاصم-«لنثوينهم من الجنة غرفا»و ديگران لنبوئنهم عنكبوت( 29:58)خوانده‏اند.

3.خالى بودن از علايم و حركات :
در قرانهای اوليه كلمات عارى از هر گونه اعراب و حركات ثبت مى‏شد.وزن وحركت اعرابى و بنائى كلمه مشخص نبود،لذا براى خواننده غير عرب مشكل بودتا تشخيص دهد وزن و حركت كلمه چگونه است.حتى براى كسانى كه با زبان‏عربى آشنا بودند دشوار بود تا بدانند تلفظ و شکل كلمه چگونه است.مثلا مشخص نبود«اعلم‏»فعل امر است‏يا فعل متكلم مضارع و احيانا افعل التفضيل يا فعل ماضى ازباب افعال.
حمزه و كسائى آيه قال اعلم ان الله على كل شى‏ء قدير(بقره 2:259) را به صيغه فعل امرخوانده‏اند و ديگران به صيغه فعل مضارع متكلم . نافع آيه و لا تسال‏عن اصحاب الجحيم (بقره 2:119) را به صيغه نهى و ديگران به صيغه فعل مضارع مجهول‏خوانده‏اند .
حمزه و كسائى آيه و من يطوع...( بقره 2:158) را با«يا»و تشديد«طا»به صورت مضارع مجزوم خوانده و ديگران آيه را با«تا»و فتح و تخفيف‏«طا»به صورت فعل ماضى‏خوانده‏اند .

4. نبودن الف در كلمات :
عامل ديگر اختلاف ،نبودن الف در خط کوفی بود. خط عربى كوفى از خط سريانى نشات گرفته است.در خط سريانى‏مرسوم نبود كه الف وسط كلمه را بنويسند و آن را نمی نوشتند .چون قرآن درابتدا با خط كوفى نگاشته مى‏شد، الف‏هاى وسط كلمه مانند«سماوات‏»رانمى‏نوشتند(به اين صورت:سموت).بعدها كه علايم مشخصه ايجاد شد،الف راصرفا با علامت الف كوچك در بالاى كلمه مشخص مى‏ساختند، مانند«سموت‏».
اين امر(اسقاط الف وسط كلمه)بعدها در بسيارى از موارد منشا اختلاف قرآنها ‏گرديد.
قرآن ابتدا توسط اين حروف الفبا بدوی به نگارش در آمد آنهم توسط کسانی که خود هم سواد درست و حسابی نداشتند و خودشان هم مرتکب اشتباهات املايي می شدند و خستگی آنها را هم که به دليل طاقت فرسا بودن اين کار به آنها تحميل می شدکه خود باعث اشتباهات بيشتر آنها می شد آ و اختلافاتی که در مورد خود قرآن را هم بود را هم اضافه کنيدو خود قضاوت کنيد که قرآنی که به نام کتاب بدون تغير خداوند در دستان مسلمانان است چه سرگذشتی داشته است و واقعا که کتاب معجزه محمد بر چه ستون های استواری بنا شد .و جای تعجب دارد که همين کتاب مدعی است که خدايي که آن را فرستاد خودش هم آن را حفظ می کند .خواننده گرامی خود شاهد است که با وجود اين همه تزلزل در خط کوفی در و نحوه جمع آوری در زمان خليفه اول و سپس در زمان خليفه دوم با حروف و نگارش به خط کوفی و بار ديگر در تبديل به حروف الفبای عربی چه تغييرات وسيعی در قرآن بوجود آمد که همه آنها در تاريخ هم نقل شده است .مخصوصا حروف قرآن که به شدت در طول تاريخ تغيير کرده است .حالا مثلا اين جناب آقای دکتر رشاد چگونه مدعی است که کاشف اعجاز رياضی حروف و کلمات قرآن است خود جای سوال دارد البته خود او هم برای اينکه بتواند اين ادعای خود را ثابت کند مجبور شد خود او نيز در قران دست برده و آياتی از قرآن را نيز حذف کند .

(ادامه دارد )

توضيح:اين سوال بد جوری منو داره آزار می ده که آيا تلاش بيهوده می کنم يا اينکه واقعا دارم کاری انجام می دم !!!

Monday, April 14, 2003
 
قزآن چگونه جمع آوری شد (قسمت چهارم)

در قسمت قبلی به اين موضوع اشاره کردم که اختلاف بين قرانها باعث درگيریشديد بين مسلمانان می شد واما اکنون به برخی از اين درگيری ها اشاره می کنم :

يزيد نخعى مى‏گويد:«در زمان ولايت وليد بن عقبه كه از جانب عثمان والى‏كوفه بود به مسجد كوفه رفتم.در آن جا گروهى جمع بودند .در آن وقت مسجد گماشته‏اى نداشت و كسى فرياد بر آورد:آنان كه‏پيرو قرائت ابو موسى اشعرى هستند به زاويه نزديك باب كنده و آنان كه پيرو قرائت‏ابن مسعودند به زاويه نزديك خانه عبد الله بيايند.دو گروه درباره آيه‏اى از سوره بقره‏اختلاف داشتند.يكى مى‏گفت:«و اتموا الحج و العمرة للبيت‏»و ديگرى مى‏گفت:و اتموا الحج و العمرة لله (يوسف 12:32) و بين آنها اختلاف و درگيری بود.
ابن اشته از انس بن مالك روايت كرده است كه مردم در زمان عثمان در كوفه‏نسبت‏به قرآن اختلاف داشتند.معلمى قرآن را طبق قرائت‏يكى از صاحبان‏مصحف‏ها تعليم مى‏كرد و معلمى ديگر طبق قرائت ديگر و اين به اختلاف بين‏جوانان كشيده مى‏شد.اين اختلافات به معلمان مى‏رسيد و هر يك از قرائت ديگرى راغلط مى‏شمرد.(الاتقان،ج 1،ص 59.مصاحف سجستانى،ص 21)
از محمد ابن سيرين نقل شده است که برخی مسلمانان قرآن می خوانند و عده ديگر قرآن آنها را مردود می شمارند( طبقات ابن سعد،ج 3،ص 62.مصاحف سجستانى،ص 25) و اين موضوع باعث درگيری بين آنها می شده است .
از بکير اشج نقل شده است که در عراق هيچ کس قران ديگری را قبول ندارد و هر گاه کسی ايه را بخواند ديگری می گويد که آن را قبول ندارد (دقت کنيد چه جوی در آن زمان رد مورد قرآن حاکم بوده است )( فتح الباري،ج 9،ص 16)

سال آغاز سازی قرآنها 15 سال بعد از مرگ محمد بود يعنی سال دوم يا سوم خلافت عثمان .

بعد از 15 سال همانطور که ديديم طبيعتا بسياری از گفته های محمد مورد مورد بحث و جدل مسلمانان بود . اما همانطور که ديديم با انکه عثمان تمام تلاش خود را برای يکسان سازی قران به خرج داد و آيات بسياری را از آن کم و يا به آن افزود ولی قرآن هايي که او تهيه کرد باز هم با هم اختلاف داشتند به ط.ری که بعدها باز هم اين اختلافات (منتها نه به شدت قبل بين مسلمانان وجود داشت بطور مثال برخى از مردم شام مى‏گفتند(مصحف ما و مصحف‏بصره صحيح‏تر از مصحف كوفه است )( مصاحف سجستانى،ص 35) و اختلاف بين قرآنها عثمانی بعدها خود را بيشتر و بيشتر نشان می داد( مصاحف سجستانى،39الی 49)

بعد از آنکه قرآنها حاضر گرديد ديديم که آنها را به مرکز مهم ارسال داشتند و حتی همرا آن قاريانی هم فرستادند . قرآن هايي که به مرکز مختلف اسلامی فرستاده شد برای ان مرکز حکم مرجع را داشت و از روی آنها قرآنهای ديگری نوشته می شد و به ساير نقاط آن مرکز ارسال می گرديد .اگر در يک منطقه بين قرآنها اختلافی بوجود می آمد قرآن مرکز حکم مرجع را داشت و اما مشکل از آنجا شروع شد که بين قرآنهای مرکز اصلی هم اختلاف بود
اما بعدها برای اين اختلاف چاره ای انديشيده شد و و قرآن مدينه را بعنوان قران مرجع در نظر گرفتند و به آن لقب ام يا امام دادند و هر گاه اختلافی بين قرآهای مرکز اصلی ديده می شد و کار به جاهای باريک گشيده می شد به قرآن مدينه مراجعه می کردند و اختلاف را حل می کردند البته همه اين تلاش برای رفع اختلاف در واقع برای حفظ حکومت خود حاکمان وقت بود و نه از سر دلسوزی برای قرآن .
عثمان قانونی بسيار جدی وضع کرد و آن اين بود که داشتن و خواندن هر قرآن ديگری غير از قرآن عثمانی ممنوع شده و کسانی که از اين دستور سر پيچي می کردند به سختی مجازات می شدند .تمامی اين قرانها به خط کوفی بود که فاقد اعراب گذاری و نقطه بود که بعدها به رسم الخط عربی تغيير داده شد که باز هم موجب اختلافات زيادی در بين قرآنهای رسمی آن زمان گرديد البته هنوز هم برخی قرآنهای به خط کوفی در موزه های دنيا و مکانهای مقدس مسلمانان وجود دارد که با قرآنهای امروزی تفاوت هايي دارد بطور مثال در خزانه حرم امام حسين قرانی است منسوب به عثمان كه با خط كوفى‏كهن نوشته شده است.با توجه به خالى بودن حروف آن از علايم و حجم بسياربزرگ آن،با مصحف مدينه و يا مصحف شام هم‏آهنگ و همانند است.به خصوص‏كه كلمه‏«يرتد» از سوره مائده( 5)را به صورت‏«يرتدد»ضبط كرده است.به احتمال قوى‏اين قرآن،از يكى از قرآن‏هاى عثمانى استنساخ شده و رو نوشتى از يكى ازآن‏هاست .

مشخصات قرآن عثمانی :
حروف قرآنهای عثمانى خالى از نقطه و علايمى بوده است كه‏اعراب كلمات را نشان مى‏دهد.اين قرآنها‏ها به احزاب و اعشار و اخماس،تقسيم بندى نشده بود و مملو از غلطهاى املايى و تناقض‏هايى در رسم الخط بوده است.كه علت آن،ابتدايى بودن خط عرب در آن زمان و فرهنگ بدوی آنها بوده است .

مشخصات كلى مصحف‏ها به شرح ذيل است:

1- ترتيب:
با توجه به اينکه ابی ابن کعب سرپرستی کميته نگارش قرآن را عهده دار بود قرآن عثمانی از نظر ترتيب با قرآن ابی کعب شباهت بسياری داشت تنها در مواردى‏اندك با آن‏ها مطابقت نداشت،از جمله اين كه در مصحف‏هاى صحابه،سوره يونس‏در زمره هفت‏سوره بزرگ به شمار مى‏آمد و هفتمين يا هشتمين اين سوره‏ها بود.
اما عثمان،سوره انفال و سوره برائت را به عنوان يك سوره،در مرتبه هفتم از سوره‏هاى بلند(طوال)قرار داد و سوره يونس را در شمار سوره‏هاى مئين در آورد ومحل آن را تغيير داد. ابن عباس به اين عمل عثمان اعتراض كرد و گفت:«به چه‏علت‏سوره انفال را كه از سوره‏هاى مثانى است و سوره برائت را كه از سوره‏هاى‏مئين است،يك سوره به حساب آورده و«بسم الله الرحمان الرحيم‏»را از اول سوره‏برائت‏حذف كرده‏ايد و در شمار سوره‏هاى بزرگ قرار داده‏ايد؟»عثمان در پاسخ‏گفت:«سوره‏هايى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد و پس از نزول آن‏ها،آياتى نازل‏مى‏گرديد.پيامبر كاتبان وحى را احضار مى‏كرد و به آنان مى‏فرمود:اين آيه‏ها را درفلان محل از فلان سوره بنويسيد.سوره انفال از سوره‏هايى است كه در اوايل‏هجرت در مدينه نازل شد و سوره برائت از نظر نزول،از آخرين سوره‏هاست.ولى‏مضمون اين دو سوره با يك ديگر شبيه است و من گمان مى‏كردم اين دو سوره،يكى‏است.پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در گذشت و بيان نكرد كه برائت دنباله سوره انفال است.از اين‏جهت من آن دو را به هم پيوستم و«بسم الله الرحمان الرحيم‏»را بين آن دو ننوشتم و آن رادر شمار هفت‏سوره بزرگ قرار دادم‏» .

2- نقطه و علامت:
مصحف‏هاى عثمانى به مقتضاى شيوه نگارش كه در آن دوره‏ميان مردم عرب رايج‏بود از هر نشانه و علامتى كه حروف نقطه‏دار و بى‏نقطه رامشخص كند،خالى بود.و لذا بين ب و ت و يا و ثا تفاوتى نبود.و نيز ج و ح و خ ازيك ديگر تشخيص داده نمى‏شدند.هم چنين حركت و اعراب كلمات،به وسيله‏فتحه،كسره،ضمه و تنوين نشان داده نمى‏شد.خواننده خود بايد به هنگام قرائت‏باتوجه به غلم خود ،آن‏ها را از يك ديگر تميز مى‏داد،و وزن كلمه و چگونگى اعراب آن راشخصا مى‏شناخت.
از اين‏رو در صدر اول،قرائت قرآن فقط به سماع و نقل موكول بود و جز از طريق‏شنيدن، قرائت قرآن تقريبا ممتنع بود.مثلا بين كلمه‏هاى‏«تبلو»،«نبلو»،«نتلو»،«تتلو»و«يتلو»هيچ فرقى وجود نداشت.هم چنين كلمه‏«يعلمه‏»از«تعلمه‏»،«نعلمه‏» و«بعلمه‏»تشخيص داده نمى‏شد.از اين‏رو چه بسا آيه لتكون لمن خلفك آية به صورت‏«لمن خلقك‏»خوانده مى‏شد.

ذيلا نمونه‏هايى از قرآنهای مختلف كه بر اثر خالى بودن مصحف‏ها از نقطه‏رخ داده است، آورده مى‏شود:

سوره بقره،آيه 259:«ننشزها»،«ننشرها»،«تنشرها» .
سوره آل عمران،آيه 48:«يعلمه‏»،«نعلمه‏»
سوره يونس،آيه 30:«تبلوا»،«تتلو»
سوره يونس،آيه 92:«ننجيك‏»،«ننحيك‏»
سوره عنكبوت،آيه 58:«لنبوئنهم‏»،«لنثوينهم‏»،«لنبوينهم‏»
سوره سبا،آيه 17:«نجازي‏»،«يجازي‏»
سوره حجرات،آيه 6:«فتبينوا»،«فتثبتوا»

در هر صورت خالى بودن قرانهای عثمانی از علايم و نشانه‏ها علت عمده پيدايش‏اختلاف قرانها در زمان‏هاى بعد بود،زيرا مردم به شنيدن و حفظ كردن قرآن اتكاداشتند و طبيعتا هر موضوعی که متکی بر ذهن باشد در ان احتمال خطا وجود دارد.

3- ناهنجارى نوشتارى:
اما رسم الخط قرآنهای عثمانى،در مقايسه با رسم الخط عمومى و متداول،داراى ناهنجارى‏هاى املايى فراوان و تناقض‏هاى بسيار در نحوه نوشتن كلمات‏مى‏باشد
علت اين امر،عدم آشنايى عرب به فنون خط و روش‏هاى كتابت،در آن زمان‏بوده است.بلكه جز تعداد كمى از آنان نوشتن و كتابت را نمى‏دانستند و خطى را هم‏كه اين عده اندك بدان مى‏نوشته‏اند،خطى ابتدايى و در حد بسيار پايين و اوليه‏بوده است.علاوه بر اين‏كسانى را كه عثمان براى كتابت مصحف انتخاب كرده بود،افرادى بودند كه به‏غايت نسبت‏به شيوه كتابت‏بى‏اطلاع بودند و هر چند كه در آن وقت،خط درمرحله ابتدايى بود،ولى آنان بسيار بد خط بودند.همان گونه كه ابن ابى داوود نقل مى‏كند:
پس از تكميل نسخه‏هاى مصاحف،مصحفى را نزد عثمان بردند،وى پس ازديدن آن گفت:«چه نيكو و زيبا تهيه كرده‏ايد.ولى در آن ناهنجارى‏هايى رخ داده كه‏عرب خود مى‏توانند آن را به نحو صحيح تلفظ كنند».سپس گفت:«اگر املا كننده ازقبيله هذيل و نويسنده از قبيله ثقيف بود،چنين اشتباهاتى در آن پيدا نمى‏شد»( المصاحف-سجستانى ص 33-32)
ثعلبى در تفسير خود،ذيل آيه ان هذان لساحران (طه 20:63)طبق مى‏گويد:«عثمان گفت:در اين‏مصحف ناهنجارى‏هايى ديده مى‏شود كه هر عربى به زبان خود آن را صحيح ادامى‏كند.به عثمان گفتند:آيا آن را تغيير نمى‏دهى؟و به عبارت ديگر آيا تصحيح‏نمى‏كنى؟گفت:لزومى ندارد،نه حلالى راحرام مى‏كند و نه حرامى را حلال‏» .

نمونه‏هايى از مهم‏ترين اشتباهات رسم الخط موجود در قرآن :

سوره/آيه/آيه/املاء صحيح
بقره 164/1.«و اختلف الليل و النهار»/و اختلاف الليل و النهار»
/مائده 109/2.«علم الغيوب‏»/«علام‏»
/انعام 5/3.«ياتيهم انبؤا»/«انباء»
/انعام 26/4.و ينؤن عنه‏»/«يناون عنه‏»
/انعام 52/5.«بالغداوة‏»/«بالغداة‏»است و«و»بدون هيچ علت‏شناخته شده‏اى زايد است.
/انعام 94/6.«فيكم شركؤا»/«شركاء»
/هود 87/7.«ما نشؤا»/«ما نشاء»
/يوسف 87/8.«انه لا يايئس‏»/«لا يياس‏»
/ابراهيم 9/9.«ا لم ياتكم نبؤا»/«نبا»
/ابراهيم 21/10.«فقال الضعفؤا»/«الضعفاء»
/كهف 23/11.«و لا تقولن لشاى‏ء»/«لشى‏ء»
/كهف 77/12.«لو شئت لتخذت‏»/«لاتخذت‏»
/طه 94/13.«قال يبنؤم‏»/«يا ابن ام‏»
/نمل 21/14.«او لا اذبحنه‏»/«لاذبحنه‏»است و الف بدون هيچ علت معقولى‏اضافه شده است.
/نمل 29/15.«يا ايها الملؤا»/«الملا»
/روم 13/16.«شفعؤا»/«شفعاء»
/صافات 106/17.«لهو البلؤ المبين‏»/«البلاء»
/ص 13/18.«و اصحاب لئيكة‏»/«الايكة‏»
/زمر 69/19.«و جاى‏ء بالنبيين‏»/«وجي‏ء»
/غافر 50/20.«و ما دعؤا الكافرين‏»/«و ما دعاء»

هر گاه در نظر بگيريم كه مصحف‏هاى آن روز بدون نقطه و فاقد هر گونه علامت ونشانه بوده است،به خوبى در مى‏يابيم كه قرائت قرآن از روى قرآنها آن زمان با مشكل روبرو بوده است.مثلا خواننده قرآن جا می دانست ااذبحنه‏»زايد است و نبايد خوانده شود و يا چگونه بفهمد كه يكى از دو«يا»ى‏«باييد»در آيه و السماء بنيناها باييد زايد مى‏باشد، و يا در كلمه‏«نشؤا»بدون هيچ‏علامتى از كجا خواننده مى‏فهمد كه واو زايد است و الف ممدوده است و تلفظهمزه بعد از الف است؟
موضوع عجيب‏تر وجود تناقض در رسم الخط قرآنهای عثمانى است،به نحوى‏كه كلمه‏اى را در جايى به شكلى نوشته‏اند و همان كلمه را در جاى ديگر به شكلى‏ديگر و اين خود نشان مى‏دهد كه نويسندگان اوليه تا چه حد بی سواد بوده اند .وو اين نشان دهنده فرهنگ اعراب در آن زمان است که باسوادترين و نخبگان آنان چنين بوده اند مثلا در آيه 247 سوره بقره كلمه‏«بسطة‏»با سين و درآيه 69 از سوره اعراف با صاد«بصطة‏»نوشته شده است.و نيز كلمه‏«يبسط‏»در آيه‏26 سوره رعد با سين و در آيه 245 بقره با صاد ضبط گرديده است.از اين قبيل‏تناقضات در قرآنهای عثمانى زياد وجود دارد.

نمونه‏هايى از اين تناقضات که نشانه بی سوادی نخبگان عرب در آن زمان می باشد :

/سوره.آيه/املاء قديم/سوره.آيه/املاء معاصر
/كهف 77/1.«لو شئت لتخذت‏»/اسراء 73/«اذا لاتخذوك‏»
/شعراء 176/2.«اصحاب لئيكة‏»ص 13/حجر 78 و ق 14/«اصحاب الايكة‏»
/ابراهيم 21/3.«فقال الضعفؤا»/توبه 91/«ليس على الضعفاء»
/يونس 49/4.«فلا يستئخرون ساعة‏»/اعراف 34/«لا يستاخرون ساعة‏»
/غافر 50/5.«و ما دعؤا الكافرين‏»/رعد 14/«و ما دعاء الكافرين‏»
/حج 10/6.«ليس بظلم للعبيد»/آل عمران 182/«ليس بظلام للعبيد»
/فرقان 9/7.«ضربؤا لك الامثل‏»/اسراء 48/«ضربوا لك الامثال‏»
/قمر 6/8.«يوم يدع الداع‏»/بقره 221/«و الله يدعوا الى الجنة‏»
/بقره 28/9.«فاحيكم ثم يميتكم‏»/حج 66/«احياكم ثم يميتكم‏»
/قريش 2/10.«اى لفهم رحلة‏»/قريش 1/«لايلف قريش‏»
/طه 94/11.«قال يبنؤم‏»/اعراف 150/«قال ابن ام‏»
/هود 87/12.«في اموالنا ما نشؤا»/حج 5/«في الارحام ما نشاء»
/ابراهيم 34/13.«و ان تعدوا نعمت الله‏»/نحل 18/«و ان تعدوا نعمة الله‏»
/فاطر 43/14.«فلن تجد لسنت الله‏»/فتح 23/«و لن تجد لسنة الله‏»
/فاطر 40/15.«على بينت منه‏»/محمة 14/«على بينة من ربه‏»
/يوسف 25/16.«لدا الباب‏»/غافر 18/«لدى الحناجر»
/الحاقه 11/17.«طغا الماء»/النازعات 17/«انه طغى‏»
/كهف 23/18.«و لا تقولن لشاى‏ء»/كهف 45/«و كان الله على كل شي‏ء»
/مؤمنون 24/19.«فقال الملؤا»/مؤمنون 33/«و قال الملا»
/الرحمان 31/20.«ايه الثقلان‏»/يس 59/«ايها المجرمون‏»

خواننده عزيز می بيند که در مورد قرآن چه اوضاع اسف باری وجود داشته ودر تاريخ اين کتاب چقدردستخوش تغيير شده است و عجيب آنکه مسلمانان با وقاحت تمام مدعی محفوظ بودن قرآن از هر گونه تحريفی می باشند و نکته ای که شايد برايتان جالب باشد اينکه هم اکنون نيز بين قرآنهای مختلف عربی اختلافاتی وجود دارد که آنها را در قسمت های بعدی بررسی خواهيم کرد

(ادامه دارد )

توضيح:
1) همانطور که قبلا گفتم در اين وبلاگ بطور تخصصی در مورد قرآن می نويسم. هدف من بودن يک مرجع در مورد واقعيات کتابی است که قرنها به گوش ما می خوانند از هر گونه تحريفی به دور بوده است .
2) استفاده از مندرجات اين وبلاگ با ذکر ماخذ يا بدون ان کاملا آزاد است چون همه ما بايد هدفمان روشنگری باشد و بس .
3) اگر مطالب اين وبلاگ کمی از حالت عاميانه در امده بخاطر تخصصی شدن آن است
4) برای اينکه خود را از اين اتهام که منابع من درست نيست خارج کنم از اين پس بعد از هر ادعا منبع آن را هم می نويسم .
5) در وبلاگ از اسطوره تا واقعيت مطلب خواندنی در موردسوره يوسف از خانم نادره افشار وجود دارد که خواندن آن را توصيه می کنم من هم مقالهای در باره همين سوره دارم که برای گردانندگان اين وبلاگ خواهم فرستاد که اگر مناسب بدانند در آن قرار خواهند داد.
6) بر من منت گذاشته و نظر انتقادی خود را برايم بفرستيد.

Wednesday, April 09, 2003
 
قرآن چکونه جمع آوری شد (قسمت سوم)

ابی ابن کعب يکی از آن دوازده نفری بود که به اين کميته اضافه شد و رياست اين گروه را بعهده گرفت.البته با توجه به اين که او خود صاحب يکی از قرآن های معروف بود طبيعتاً در بسياری از موارد نظر خود را اعمال می کرد ولی در برخی موارد برای اينکه رضايت سايرين را هم جلب کند آياتی را هم به قرآن اضافه کرده و يا از آن می کاهد و فشارهايي که بر او وارد می شده باعث می گردد او در نهايت بدسليقگی قرآن را به رشته تحرير در آورد. کميته اخير برای يکسان سازی قرآنها چهار مرحله اساسی در نظر می گيرد:
1) جمع آوری مجدد منابع قرآن و نگارش مجدد قرآن با اين سياست که قرآن اخير کاملا شبيه هيچ کدام از قرآن های رايج نباشد که سبب اختلاف گردد و ايجاد ارايش رياضی خاصی در قرآن
2) نوشتن چند رونوشت از قران مرجع تهيه شده.
3) تطبيق قرآن ها آماده شده جهت رفع اختلافات احتمالی.
4) جمع آوری قرآنهای ديگر و محو و نابود کردن آنها و ارسال قرآن جديد تاليف.
5) اجبار همه مسلمانان به قبول قرآن جديد و منع آنها از مطالعه قرآنها ديگر.
و انصافا در تمامی موارد آنها نهايت کوشش خود را بکار بردند و مخصوصاً هم عثمان و هم ساير حاکمان پس از او در محو و نابودی قرآنهای ديگر نهايت تلاش را نمودند زيرا وجود قرآنهاي متفاوت اساس حکومت آنها را متزلزل می کرد. بطوريکه حتی قرآنی که در زمان ابوبکر توسط زيد جمع آوری شده بود در زمان معاويه در مدينه نابود شد. اما اين يکسان سازی هر چند در نهايت دقت انجام شد ولی از خطاهای انسانی بدور نبود که بعد ها اين اشکالات يکی يکی خود را نشان داد که در آينده به طور کاملاً مفصل در مورد آن بحث خواهد شد و خلاصه عثمان قرآن های نوشته شده از روی قرآن مرجع را به تمام سرزمين های اسلامی فرستاد و تمامی قرآن های ديگر را جمع آوری نموده و سوزانيد ( به روايتی ديگر در آب و سرکه جوشانيد ) البته می دانيد که آب و آتش هر دو در اسلام از مطهرات است و اين سوزاندن و يا جوشاندن در آب از نظر شرعی بر او هيچ اشکالی وارد نمی نمود و حتی امروزه نيز بسياری از قرآن های قديمی و غير قابل استفاده را در نهايت احترام می سوزانند. اما جو ارعاب و وحشتی که عثمان به راه انداخته بود وحمايت شديدی هم که عقلای صحابه از او داشتند باعث شد که او بخوبی از عهده اين کار بر آيد. می گويند حتی ابن مسعود را هم که با اين کميته مخالفت می نمود و از دادن قرآن خود امتناع داشت را از پا گرفته و چنان بر زمين کشيدند که استخوانهايش شکست . علی هم به شدت از عثمان حمايت می کرد و با رها گفت اگرمن هم جای عثمان بودم همان کاری می کردم که عثمان کرد .علی بخوبی می دانست که حفظ نظام حتی از حفظ قرآن هم مهمتر است زيرا اگر اسلام از بين می رفت ديگر قرانی نمی ماند .و اين سياست هم اکنون نيز توسط فرزندان خلف او رعايت می شود و جايي که مصلحت نظام در ميان باشد ديگر هيچ چيز ديگری مهم نيست و هر کاری مجاز می باشد . عثمان از روی قرآن مرجع شش نسخه رونوشت تهيه نمود و به ساير مراکز مهم اسلامی فرستاد . و برای آنکه اختلافی پيش نيايد همراه هر قران يک قاری هم فرستاد تا در خواندن قرآن هم اختلافی نباشد .البته تمامی اين قرآنها به خط ميخی نوشته شده بود و فاقد اعراب بود و بعدها به رسم الخط عربی تغيير يافت .البته در اين مرحله يعنی تغيير به رسم الخط عربی نيز اشتباهات ديگری وارد قران شد که آنهم مورد بحث قرار خواهم داد .ولی برخی از اين تغييرات را برايتان با تصوير در اين ياداشت قرار می دهم تا خود قضاوت کنيد.تصاوير زير برخی اشتباهاتی که در مرحله تبديل خط کوفی به رسم الخط عربی اتفاق افتاد را نشان می دهد .



توضيح:
1) اين که همين يکسان سازی قرآن در نهايت موجب مرگ عثمان می شود در کتاب اطقان جلد هشت بخش دو صفحه 235 و 236 آمده است.
2) سلسله ياداشتهايي که برای قرآن تهيه کردم احتمالا به درازا خواهد کشيد . فعلا فقط در مورد قرآن حدود 50 يادداشت آماده دارم که پس از تايپ آنها را بتدريج در اين وبلاگ قرار خواهم داد. بهمين خاطر در اين وبلاگ ديگر فقط در مورد قرآن می نويسم و ظاهراً بايد از دوست خوبم که هميشه مرا مورد لطف خود قرار می دهد بخواهم برايم وبلاگ ديگری بسازد تا در آن مطالب ديگری که دارم منتشر کنم.
3) وبلاگ اسلام و قرآن در وبلاگ از اسطوره تا واقعيت وبلاگ هفته انتخاب شده که از گرداندگان آن( مخصوصآ دوست عزيزم افشين زند ) برای اين انتخاب تشکر می کنم .
4) از تمام دوستانی که در وبلاگ های خود به وبلاگ من لينک داده اند تشکر می کنم .
5) همانطور که قبلا هم گفتم ما در حال بررسی علوم قرآنی هستيم پس از اتمام بحث علوم قرآنی وارد بحث معارف قرآنی خواهيم شد.

Thursday, April 03, 2003
 
قرآن چگونه جمع آوری شد (قسسمت دوم )

همانطور که در مطلب قبلی گفتم در زمان ابوبکر خطر از بين رفتن قرآن بطور جدی مطرح گرديد و ابوبکر تصميم به حفظ قرآن گرفت و توسط زيد ابن ثابت اين جمع آوری صورت گرفت .
گفتم که زيد فقط قرآن را جمع کرد و هيچ نظمی به آن نداد .اما در همان روزها ديگر ياران محمد نيز کم وبيش سعی در نگارش قرآن هايي به نام خود داشتند که حداقل هفت قرآن معتبر به نام آنان در تاريخ ثبت شده است .


برخی قرآن های معروف :

1) قرآن به روايت ابن مسعود :او معتقد به اصالت معنی بود و می گفت کلمات قرآن را برای راحتتر شدن می توان به مترادف آن تبديل کرد .در قرآن او سوره حمد و سوره معوذتين نبود او اين دو سوره آخر را جزئ قرآن نمی دانست و هر گاه قرآنی را با اين دو سوره می ديد آنها را پاک می کرد و می گفت قرآن را با غير قرآن خلط نکنيد و خودش هرگز از اين دو سوره در نماز استفاده نمی کرد و معتقد بود اين دو سوره دعای چشم زخم می باشد

2) قرآن به روايت ابی ابن کعب
قرآن او هم با قرآن های امروزی تفاوت زيادی داشت که در نوشته های قبلی توضيح داده ام.

3) قرآن به روايت ابو موسی اشعری
4) قران به روايت ابن سود
5) قرآن به روايت سالم مولی
6) قرآن به روايت ابی حديقه
7) قران به روايت معاذ ابن جبل

در آن زمان نبود قرآن و نسخه صحيح آن آنقدر مشکل بود که برخی از صحابه محمد از هم از داشتن قرآن محروم بودند و از کسانی که توانايي جمع آوری قرآن را داشتند کمک می خواستند تا برای خود قرآنی داشته باشند.قرآن های فوق هم با همديگر اختلافات فاحشی داشتند و حتی جغرافيای آنها هم متفاوت بود .مثلا در کوفه مردم قرآن ابن مسعود را صحيح می دانستند ولی در مدينه قرآن ابی ابن کعب معتبر بود و ساير قرآنها اعتباری نداشت اما در بصره قرآن ابو موسی اشعری طرفدار داشت و قرآن ابن اسود در دمشق رايج بود .

اختلافات اين قرآنها بحدی بود که بين مسلمانان اختلاف و چند دستگی ايجاد کرده بود و هر گروه قرآن خود را صحيح و ساير قرآن ها را تحريف شده می دانست و اين امر موجب نزاع های بسیار شديدی در بين آهنا می گشت

حذيقه ابن سعيد ابن عاص می گويد: زمانی که از چنگ ارمنستان باز می گشتم مردمی را از حمص ديدم که قرآن خود را صحيح می دانستند و آنها قرآن را به روايت مقداد می خواندند اهل کوفه را ديدم که قرآن خود را به روايت ابن مسعود می خوانند و همين اعتقاد را در مورد قرآن خود دارند و نيز مردم کوفه حتی نام قرآن خود که به روايت از ابو موسی اشعری است را به نام الباب القلوب می خوانند و آن را صحيح می دانند .

در اين زمان حتی در مورد نام قرآن نيز اتفاق نظر نبوده است و ديديم که مثلا ابی حدطقه قرآن را به نام مصحف می خوانده.
همانطور که می بينيد وضع قرآن بسيار اسف بار بوده است و بين مسلمانان هم اختلافات شديدی وجود داشته است .واضح است که اگر تفاوت های بين قرآنها ناچيز بود هرگز باعث درگيری بين مسلمانان نمی شد .
البته عمق اين اختلاف از حد درگيری های ساده نيز گذشته بود و هر گروه گروه ديگر را تکفير می کرده است .

در تاريخ می خوانيم که زمانی که حديقه به مدينه باز می گردد بلافاصله نزد عثمان می رود و می گويد :
« در جنگ ارمنستان شرکت داشتم در آنجا مردم شام قرآن را به روايت ابی ابن کعب می خواندند که مواردی از آن را مردم عراق نشنيده بودند و مردم عراق قرآنی را می خواندند که مردم شام از قسمت هايي از آن بی اطلاع بودند و هر گروه گروه ديگر را تکفير می کرد.»

اين ماجرا که در کتب مختلف تاريخی آمده است عمق اختلافات بين قرآن ها را نشان می دهد. عثمان مطمئنا به اين موضوع انديشديده اگر اين موضوع سريعا حل نشود باعث از هم پاشيده شدن امپراطوری نو پای او می شده است . عثمان شديدآ مظرب شده و تصميم جدی می گيرد که قران ها را يکسان سازد .

اما اين کاری بس عظيم و دشوار می نمود . اسلام در آن زمان در دامنه وسيع جغرافيايي گسترش يافته بود و نسخه های متفاوتی از آن در سراسر سر زمين های اسلامی منتشر شده بود که هر کدام با ديگری اختلافات بيشمار ی داشت . اين احتمال می رفت که هر قومی برای حمايت از قران خود قيام کند و مانعی بر سر يکسان سازی بوجود آورد .لذا عثمان تصميم می گيرد که با نهايت خشونت و سختگيری اين کار را به انجام برساند به طوری که کسی جرات مخالفت نداشته باشد . او برای اين کار نياز به حمايت بزرگان صحابه محمد داشت .لذا عثمان همه ياران محمد را که در مدينه زندگي می کردند را در يک جلسه جمع می کند و موضوع را با آنها در ميان می گذارد و همه آنان بر اين نکته اتفاق نظر داشتند که قرآنها بايد يکی شود و بهای اين کار هر چه هست می بايد پرداخت گردد و در انجام اين کار جای هيچ درنگ نيست . عثمان بدون آنکه درنگ کند در يک فراخوان عمومی از ياران محمد ياری می جويد و چهار نفر آنان که مورد اعتماد خودش بودند را برای هدايت اين کار بر می گزيند و اين چهار نفر عبارت بودند از :

1) زيد ابن ثابت
2) سعيد ابن عاص
3) عبدالله ابن ابی زبير
4) عبدالرحمن ابن حارث

اين چهار نفر کميته تاليف قرآن را بعهده می گيرند.
اما يکسان سازی قرآن (در اين مرحله تحريفات اساسی وارد قرآن می شود )کار کوچکی نبود و اين انتخاب عثمان باعث اعتراضات شديدی می گردد و عثمان را ناگزير می کند که دوازده نفر ديگر را به اين جمع اضافه کند (ادامه دارد )

توضيح:
1) می گويند که در نهايت اين موضوع به قيمت جان عثمان تمام می شود. متاسفانه با توجه به محدوديت های شديدی که دارم نتوانستم منبع اين ادعا را بيابم اگر کسی می داند لطف نموده و مرا در جريان قرار دهد.
2) در يکی از نامه هايي که دريافت داشتم به من اين تذکر داده شده بود که گاهی از لغات عربی زياد استفاده می کنم و بهتر است معادل های فارسی را بکار ببرم .خدمت اين دوست عزيز عرض کنم که مرا ببخشد که واقعا سواد فارسی من بيشتر نيست البته برای کسی مثل من که در يک محيط کاملا مذهبی رشد کرده وسالها درسهای حوزوی هم می خوانده (که می دانيد همه به زبان عربی است) همين که بلدم فارسی بنويسم شاهکار است ولی چشم نهايت سعی خود را خواهم نمود.

3) در حوزه مباحث مربوط به قرآن به دو دسته تقسيم می شوند :

مطالعه قران از ديدگاه درونی و مطالعه قرآن از ديدگاه برونی

علوم قرآنی به قرآن از ديدگاه برونی می نگرد ولی معارف قرآنی به درون قرآن می نگرد و آن را از حيث محتوی مورد بررسی قرار می دهد . در بحث جمع آوری قران در واقع ما داريم علوم قرآنی را مورد بررسی قرار می دهيم در آينده در مورد معارف قرآنی نيز در مورد اين معجزه قرون و اعصار برايتان خواهم گفت .
4) نظرات شما برای من اهميت فوق العاده دارد مرا از آن بی نصيب نسازيد با ايميل يا کامنت
_______________
واما منابع :علاوه بر منابع قبلی
مصاحف سجستانی و طبقات ابن سعد و الکامل فی التاريخ و صحيح بخاری



02/2003
03/2003
04/2003
05/2003
06/2003
07/2003
08/2003
09/2003
11/2003
01/2004
07/2004
05/2005
04/2006

نويسنده آفتاب OSAREH1@YAHOO.COM