--> اسلام و قرآن نويسنده آفتاب OSAREH1@YAHOO.COM

اسلام و قرآن


Monday, April 10, 2006
 
زن خطرساز
از حامي اعدام سلمان رشدي تا مدافع توهين سكسي به قرآن

به نوشته روزنامه «گاردين»، «ايان هرسي علي» به عنوان يك فرد جوياي پناهندگي، وارد هلند شد و رفته‌رفته به يك منتقد دوآتشه چندفرهنگ‌گرايي و مذهب خودش اسلام تبديل شد. تا اين‌كه در اقدام اخير خود در ماه نوامبر گذشته، درباره كشته شدن زنان مسلمان و نشان دادن واكنشي انتقادآميز به رويه برخورد مسئولان كشور با مهاجرت اين قشر از مسلمانان با «تئو ونگوگ» كارگردان هلندي، وارد همكاري شد تا بتواند نظريات خود را از اين راه اعلام نمايد.
در سال 1989، يعني زماني كه آيت‌الله خميني فتواي خود را در مورد سلمان رشدي صادر كرد، هرسي علي دانش‌آموز دبيرستاني معتقد و محجبه‌اي در «نايروبي» بود. پدرش رهبر شورشي سوماليايي بود كه قبلا شورشي را عليه حكومت ديكتاتوري «محمد سيادبار» به راه انداخته بود. بعدها او و خانواده‌اش به كنيا مهاجرت كردند. وقتي خبر فتواي امام خميني(ره) درباره سلمان رشدي در مدرسه دخترانه اسلامي پيچيد، هرسي علي و ديگر همكلاسي‌هايش با اين‌كه شيعه نبودند، با ايران و امام خميني احساس وحدت و يكپارچگي كردند. آنان دريافتشان از اين قضيه، اين بود كه مردم بريتانيا به خاطر اين برخورد مسلمانان با يكي از نويسندگانشان عصباني شده‌اند، اما اين دانش‌آموزان اين مطلب را تأييد مي‌كردند كه دنياي غرب بايد از پيامدهاي كوچك‌شماري اسلام، آگاه شود.
هرسي علي در اين‌باره مي‌گويد: نويسنده درباره پيامبر بسيار هتاك و گستاخانه نوشته بود و نخستين فكري كه در آن زمان به ذهنم آمد، اين بود كه او حتما بايد كشته شود.نويسنده «گاردين» در ادامه مي‌‌آورد، هم‌اكنون هرسي علي در پوشش فاخر يقه باز يك مقام سياسي اروپايي در همان مخمصه‌اي افتاده كه نويسنده انگليسي در آن گرفتار آمده بود. پس از كشته شدن كارگردان هلندي، وي ناچار است شديدا خود را پنهان كند و هنوز نيز تحت مراقبت‌هاي شديد امنيتي دولت، زندگي خود را مي‌گذراند.
‌گزارشگران «گاردين» براي انجام گفت‌وگو با وي، به طبقه بيست‌وسوم هتلي در آمستردام رفتند كه البته پس از گذشتن از سد محافظان و بازرسي بدني، توانستند با وي ملاقات كنند. او متعجب از شرايط فعلي است، چراكه اين اوضاع درست برعكس نخستين دوران ورود وي (سيزده سال پيش) به اروپا بود. او با ورودش به آنجا به خاطر آزادي و نظم حاكم بر آن كشور به شعف آمد اما حال از آن آزادي خبري نيست و او از آن بي‌بهره است.
هرسي علي همچون سلمان رشدي، به اسلام توهين كرده است، اما برخلاف رشدي، كفرگويي‌هاي هرسي علي، در يك قالب ادبي، تصويري و عمدي بوده ‌است.وي در سال 2002، زماني كه به عنوان محقق در زمينه چند فرهنگ‌گرايي در حزب كارگر هلند فعاليت مي‌كرد، پيامبر را به مثابه فردي مستبد و منحرف معرفي كرده بود. از آن زمان تاكنون، وي از هر سو احساس خطر مي‌كند؛ از سايت‌هاي اينترنتي اسلامي گرفته تا افراد مختلف در سراسر اروپا.
به عقيده خودش، توجهات وقتي بيشتر به سمت وي معطوف شد كه در مصاحبه راديويي در هلند گفته بود، اگرچه مسلمان بودن، بخشي از هويت گذشته وي است، وي به خدا اعتقاد نداشته است و مرتد بودن خود را تأييد كرده بود؛ برافروختن آتش خشم جمعيت مسلمان نهصد هزار نفري هلند، داغ شدن بحث چند فرهنگ‌گرايي و حمله به چندين مسجد و مدرسه اسلامي، از پيامدهاي اقدام هرسي بوده است.
اواخر سال گذشته، هرسي به عنوان سرچشمه يك بحران ملي در هلند شناخته شد و يازده دقيقه از فيلم ونگوگ كه هرسي متن آن را تهيه كرده بود، خشم بسياري از مسلمانان را به خاطر ارائه تصاويري نادرست از زنان مسلمان برانگيخت؛ نام فيلم، «اطاعت» است.«گيرت مك»، مورخ سرشناس جناح چپ در هلند مي‌گويد: هلند كشور ايالتي كوچكي است كه براي آن تحمل واقعيت‌هاي جهاني شدن، مشكل است؛ آن هم موضوع قتلي كه به موضوعاتي چون مهاجرت، امنيت و جهان اسلام راه پيدا كرده باشد، اما مسائلي كه اين كشور با آن روبه‌روست، فراي گمان است.
كشور هلند قوانين سختي را براي مهاجران اين كشور اعلام كرده است و از آنجايي كه افزايش جمعيت كشور و ورود نيروهاي كاري غيرماهر براي آن نفعي ندارد، به همين خاطر در ميان كشورهاي اروپايي، از همه سختگيرتر است و به همين خاطر برخورد هرسي علي با اين قضيه، بيشتر از جهت برخورد نامناسبي بوده كه با مهاجران مسلمان مي‌شده است. هلند با شانزده ميليون جمعيت، بزرگ‌ترين تمركز جمعيتي مسلمانان در اروپا به شمار مي‌رود.
هرسي علي، سفري شانزده ساله از آفريقا به اروپا داشته است. وي در آغاز از فرد جوياي پناهندگي به يك چهره سياسي و از يك چهره مذهبي به فردي مرتد تبديل شد و در حال حاضر، مركز توجه موضوع چندفرهنگي قرار گرفته است.نكته قابل توجه در اين ميان، القابياست كه از سوي طيف سياسي كشور به او وارد آمده است.
برخي افراطيون اينترنتي او را مرتد و كافر و گناهكار و حتي چهره‌اي سياسي از حزب ليبرال، وي را «پرنسس سومالي» خوانده است. همچنين برخي ديگر از نظريه‌پردازان، وي را يك سياستمدار عصباني، شرق‌شناس منزجر، جهادي ليبرال و يا يك اصولگراي عصر روشنفكري مي‌دانند.
پدر هرسي، او را به عقد پسرعمويش در كانادا درآورد و وي از اين طريق به آلمان آمده و از آنجا خود را به هلند رساند. وي به عنوان پناهنده درجه A، پذيرفته شد و به مدت يازده ماه به عنوان نظافتچي كار مي‌كرد و گاه نيز به عنوان مترجم براي ديگر زنان هموطن خود كه از نظر خدمات اجتماعي و انجام مصاحبه‌ها دچار مشكل بودند، كمك مي‌كرد.با ورود به دانشگاه، ديد هرسي علي از دنيا تغيير كرد. وي مي‌گويد: احساسم اين بود كه گويي به بهشت وارد شده‌ام كه همه منطقي، مقاوم و شاد هستند.
به گفته وي، تمام نگراني‌هايش اين بوده كه آيا مي‌تواند منظور خود را برساند و آيا مي‌تواند يك دوست پسر داشته باشد؟ تا اين‌كه در سال 1995 در رشته علوم سياسي دانشگاه «ليدن» پذيرفته شد. او سپس روسري خود را از سر برداشت و در ماه رمضان، شروع به روزه‌خواري كرد و حتي از ديگر مسلماناني كه اين افول ديني او را به وي تذكر مي‌دادند، دوري و كناره‌گيري مي‌كرد.
مطمئنا هرسي علي فردي فعال است، اما اهداف وي بيشتر از آن‌كه از بعد سياسي كاركرد داشته باشد، از نظر عقيدتي نمود داشته است.«هرسي علي» تنها توانسته است با كمك عده معدودي از گروه‌هاي مسلمان كه خواهان ادامه نيافتن جريان پرونده وي بوده‌اند، برنده دادگاه خود شود اما جلسه نهايي بررسي پرونده وي، صحنه‌اي بود كه در آن مسلمانان، سهم خود را از حقوق شهروندي گرفته بودند و شكايت خود را تقديم دادگاه كردند.
گمان اين مطلب دشوار است كه اين زن آرام سوماليايي كه با گام‌هاي كوتاه و تحت مراقبت محافظان خود، قدم برمي‌دارد، «زن خطرناك» خوانده شود، اما به هر حال هر كسي كه بخواهد با او همكاري كند، بايد ريسك اين كار را نيز بپذيرد.
ترجمه: سارا رمضاني
info@irandwr.org

Sunday, May 29, 2005
 
چرا اسلام را ترك كرد م؟
دکتر علی سينا
اغلب ازمن پرسيده مي شود چرا اسلام را ترك كرد م ؟ اين كه اغلب مسلمانان به خود اجازه نمي دهند كه درباره امكان ترك اسلام فكر كنند ، خيلي نامعقول بنظر ميرسد.انها ترجيع مي دهند اين گونه فكر كنند كه كساني كه از اسلام بريده اند بوسيله اژانس هاي يهود به انها پول داده شده است.تا اين حقيقت را بپذيرند كه انسان ها ازادي انديشه دارند وبعضي ممكن است فكر كنند كه اسلام دين مورد نظر انها نيست.
اينها دلايل من براي ترك اسلام هستند:
تا چند سال پيش من فكر مي كردم كه ايمان من به اسلام كوركورانه نيست بلكه نتيجه سالها بررسي وتحقيق است.درحقيقت من كتاب هاي زيادي كه بوسيله كساني نوشته شده بودند كه من افكارشان را قبول داشتم، درباره اسلام خوانده بودم واعتقاد راسخ داشتم كه حقيقت را يافته ام.تمام تحقيقات پيش انتخاب شده ام ايمانم را تاييد مي كرد.مانند بقيه مسلمانان معتقد بودم براي دانستن هرچيز بايد به منابع اوليه مراجعه كنم .والبته منابع اسلام قران وكتبي است كه بوسيله محققين مسلمان نوشته شده است.بنابراين احساس مي كردم نيازي به اينكه حقيقت را در جاي ديگر بجويم نيست چراكه مطمين بودم حقيقت را يافته ام. مسلمانان مي گويند:طلب العلم بعد الوصول المعلوم مذموم.يعني بررسي علم بعد از رسيدن به يقين نكوهيده است.
البته اين عقيده اي احمقانه است.ايا اگر ما بخواهيم درباره يكي ازاين ايين هاي ديني خطرناك تحقيق كنيم فقط كافي است ببينيم رهبر اين ايين وپيروانش چه مي گويند؟ايا عاقلانه تر نيست دامنه تحقيقاتمان را گسترش بدهيم وببينم ديگران درباره انها چه ميگويند؟به سراغ منابعي برويم كه موضوعات را علمي بررسي مي كنند .چرا كه دانشمندان مومنان نيستند انها چيزهاي را كه به ان ايمان كوركورانه دارند، نمي گويند.دانشمندان مدارك را نقادانه بررسي مي كنند.اين با مشي مذهبي كه برپايه ايمان وباوراست خيلي تفاوت دارد.
فكر مي كنم اشناييم با ارزش هاي انساني غرب مرا حساس تر كردواشتياقم رابراي آزادي ا نديشه، دمكراسي
برابري و حقوق انسان برا نگيخت. بعد ازاين وقتي كه قران را مي خواندم آن را با ارزش هاي انساني نو يافته ام مغاير مي ديدم .من وقتي اموزه هايي مثل انچه درپي مي آيد مي خواندم غمگين مي شدم.
سورة انعام /90
توبه آنان كه پس از ايمان آوردن كافرشدند وبر كفرشان افزودند پذيرفته نخواهد شد واينان گمراهانند.
نحل/106-108
كسي كه پس ازايمان به خدا كافر ميشود( نه اينكه اورا به زور واداشته اندوحال انكه دلش به ايمان باقي است)بلكه انانكه دردلشان را بركفر گشوده اند مورد خشم خدايند وعذابي بزرگ برايشان مهياست.
اين براي اين است كه انها دنيا را بيش از آخرت دوست دارند و خدا مردم كافر را هدايت نمي كند.
خدا بردل وگوشها وچشمهايشان مهر نهاده وخود نمي دانند.

ممكن است فكر كنيد اين مجازات هاي دردناك مربوط به آخرت است.اما محمد فرمان داده اين انسان ها مجازاتشان را در همين دنيابايد بينند:
صحيح بخاري جلد6 كتاب 61 حديث 577:
من از پيامبر شنيدم كه فرمود: در آخرزمان جواناني با افكار وعقيده هاي احمقانه پيدا مي شوند،انها خوب حرف مي زنند اما انها همانند تير كه ازكمان مي رود از اسلام خارج مي شوند،ايمانشان از گلويشان رد نمي شود.پس هر جا آنها را يافتيد بكشيدشان ،درروز رستاخيز براي كشنده آنها پاداش خواهد بود.
صحيح بخاري جلد4 كتاب 63 حديث 260:
علي چند نفر را سوزاند وقتي خبر به ابن عباس رسيد گفت:اگر من جاي او بودم انها را نمي سوزاندم زيرا پيامبر فرموده هيچ كس را مانند خداوند مجازات نكنيد.اما بدون شك انها را مي كشتم چون پيامبر فرموده:هرمسلماني كه از دين بر گردد بايد كشته شود.
برگزيده سنن ابوداوود كتاب 38 حديث4349:
عبدالله ابن عباس روايت مي كند: مرد كوري همسر كنيزي داشت كه به پيامبر ناسزا مي گفت او را نهي مي كرد اما او دست بر نمي داشت .يك شب كنيز شروع به ناسزا گفتن به پيامبر كرد مرد اورا برحذر داشت او دست بر نداشت.مرد خنجري بر داشت و درشكم زن فرو برد وشكم اورا پاره كرد وبچه اي كه در شكم داشت بين پاهايش افتاد وغرق خون شد.فرداي انروز وقتي به پيامبر خبر دادند.او مردم راجمع كردو فرمود : شما را بخدا سوگند مي دهم وبحق خودم سوگند مي دهم كسي كه اين كار را كرده جلو بيايد .مرد درحالي كه مي لرزيد برخاست وجلوي پيامبر ايستادوگفت: يا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا مي گفت وشما را انكار ميكرد من اورا نهي كردم اما فايده اي نداشت .او همسر من است ومن ازاو دو پسر همچون مرواريد دارم.ديشب كه دوباره شروع كرد خنجري درشكمش فرو كردم واوراكشتم .پيامبر فرمود من شهادت مي دهم كه نبايد هيچ خون بهايي براي او پرداخت.
من احساس ميكردم كه داستان بالا يك مانيفيست غير عادلانه است.محمد ازمجازات قاتل يك زن حامله وطفل بدنيا نيامده چشم پوشي مي كند ،زيرا قاتل گفته كه مقتول به پيامبر دشنام داده است.

(اعراب با كنيزان بدون ازدواج هم خوابه مي شدند. قران اين سنت را تاييدكرد .احزاب/52: بعد از اين هيچ زني برتوحلال نيست ونيز زني به جايشان اختياركردن،هرچندتواز زيبايي او خوشت آيد،مگر زناني كه به غنيمت بدست تو افتد.
نسا/24:نيز زنان شوهر دار برشما حرام شده اند مگر انانكه به تصرف شما در امده اند.
محمد خود نيز باماريه كنيز حفصه بدون ازدواج هم خوابه شد)

بخشيدن قاتل بخاطر اين كه قاتل گفته، مقتول به پيامبر دشنام داده غير قابل قبول است.اگر قاتل براي نجات خود از مجازات دروغ گفته باشد چه؟ اين داستان درباره عدالت محمد چه مي گويد؟درطول 1400 سال چند مرد با استناد به اين حديث از مجازات كشتن زنان بي گناهشان فرار كرده اند؟
يكي ديگر.سنن ابوداوود/كتاب 38 حديث4349:
علي بن ابوطالب روايت مي كند:يهوديي به پيامبر دشنام داد.مردي بااوگلاويز شد تا اورا كشت .محمد اعلام كرد كه او خون بها ندارد.
اين اسان نيست كه اين داستان ها راكسي بخواند وتكان نخورد.اين غيرقابل قبول است كه اين داستانها ساختگي باشند .چرا مؤمنين،كه مي كوشند پيامبر را مهربان وبا ترحم نشان دهند، براي پيامبرشان اين داستانها را ساخته اند كه اورا حاكمي بي رحم نشان مي دهد؟

من ديگر نمي تواستم اين رفتار ظالمانه را باكساني كه اسلا م را نياورده اند،بپذيرم. ايمان يك امر شخصي است.من ديگر نمي توانستم بپذيرم كه مجازات كساني كه به اسلام انتقاد دارند مرگ است.ببينيد محمد باكساني كه ايمان نمي آوردند چگونه رفتار مي كرد.
سنن ابوداوود/كتاب 38 حديث 4359:
عبدالله ابن عباس روايت مي كند: مجازات، كساني كه با خدا وپيامبرش مي جنگند وبا نيرو وقدرتشان درزمين شرارت مي كنند، اعدام،مصلوب كردن،يا بريدن دست وپا از جهت مخالف(مثلا دست راست وپاي چپ)،ويا تبعيد (بيشترين بخشش در مورد مشركين ) است.حتي اگر قبل از دستگيري توبه كنند اين مانع اجرا مجازاتي كه شايسته آنند نمي شود.

چگونه پيامبر خدا انسان هايي كه درمقابل پذيرش او مقاومت مي كنند مصلوب يا ناقص العضو مي كند؟آبا اين چنين شخصي مي تواند پيامبر خدا باشد؟چه بهتر بود كه او مردي اخلاقي تر وداراي شهامت اخلاق و تحمل مسؤليت بود.
من اين حقيقت را نمي توانم بپذيرم كه محمد در يك روز 900 يهودي را كه در حمله اي كه خود شروع كرده بود اسير وسپس قتل عام كرد.
سنن ابوداوود كتاب38 حديث4390
عطيه القريضي روايت ميكند: من درميان اسيراني بودم كه از بني قريضه دستگير شده بودند.انها مارا آزمايش مي كردند هركس موي زهارش در آمده بود مي كشتند و هركس در نيامده بود نمي كشتند .من موي زهارم در نيامده بود مرا نكشتند.

هم چنين من اين روايت را تكان دهنده يافتم
سنن ابوداوود كتاب38 حديث4396:
جابر بن عبدالله روايت مي كند: دزدي را نزد پيامبر آوردند فرمود اورا بكشيد.گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده.پس فرمود:دست اورا ببريد.پس دست راستش را قطع كردند.بار ديگر همان دزد را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي اورا قطع كنيد.پاي چپش را قطع كردند.بار سوم اورا نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود دست اورا قطع كنيد.دست چپش را قطع كردند.بار چهارم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي اورا قطع كنيد.پس پاي راستش را قطع كردند
بار پنجم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد .بنابراين ما اورا برديم وكشتيم واوراكشيده ودر چاهي انداختيم وروي او سنگ ريختيم.

بنظر مي رسد محمد قبل از شنيدن قضيه حكم مي كرده است.وهم چنين با قطع دست يك دزد هيچ راهي غير از گدايي براي او نمي ماند.همچنين با بدنام شدن بعنوان يك دزد مردم از او متنفر مي شوند.وتنها راه امرار معاش براي او دزدي مي ماند.

بعد از سالها زندگي درغرب و ديدن انسانيت ومهرباني از پيروان ديگراديان يا بي دينان كه مرا دوست مي داشتند ومرا بعنوان دوست مي پذيرفتند و مرا در قلب وزندگيشان جاي مي دادند ديگر نمي توانستم بپذيريم كه اين احكام كه در قران آمده سخنان خدا هستند.
مجادله/22:
نمي يابي مردمي را كه به خدا وروز قيامت ايمان آورده اند ولي با كساني كه با خدا وپيامبرش مخالفت مي ورزند دوستي كنند هرچند آن مخالفان پدران يا برادران يا فرزندانشان يا قبيله انها باشند
ال عمران/118-120:
اي كساني كه ايمان اورده ايد،دوست وهمرازي جزهم كيشان مگيريد،كه ديگران از هيچ فسادي در حق شما كوتاهي نمي كنند و خواستار رنج شمايندو كينه توزي از گفتارشان اشكار است و ان كينه كه در دل دارند بيشتر از انست كه بر زبان مي اورند. آيات را برايتان اشكار كرديم اگر عاقل باشيد.
اگاه باشيد شما انانرا دوست داريد وانان شمارا دوست ندارند.شما به همه اين كتاب ايمان اورده ايد .چون شما را ببينند گويند :ايمان اورده ايم چون به خلوت روند از كينه انگشت بدهن مي گزند .بگو بميريد هر اينه خدا انچه در دل داريد اشكار مي كند
اگر خيري بشما رسد اندوهگين شوند واگر مصيبتي رسد شاد شوند اگر برد بار باشيد از مكرشان در امانيد كه خدا برهمه چيز احاطه دارد.
مايدة/51:
اي كساني كه ايمان آورده ايد يهود ونصارا را به دوستي نگيريد .انان دوستان همديگرند.هركس از شما انها را به دوستي گيرد در زمره انهاست وخدا ستمگران را راهنمايي نمي كند.

من گفته هاي بالا را بي پايه يافتم.شاهد من بحران بوسني و كوسوو است؛زماني كه كشورهاي مسيحي براي آزادي مسلمانان با يك كشور مسيحي جنگيدند.تعداد زيادي دكتر يهودي داوطلبانه به پناهندگان كوسوو كمك مي كردند.عليرغم اين حقيقت كه در جنگ دوم جهاني مسلمانان البانيايي طرف هيتلر را گرفتند واورا در كشتار همگاني يهود كمك كردند.برمن معلوم شده است كه مسلمانان بوسيله انسان هايي كه پيامبر ما از ما خواسته كه از انها نفرت داشته باشيم ،خود را از ازانها جدا كنيم،انها را بزور براه خود بياوريم ويا انها را بكشيم يا مطيع خود كنيم واز انها جزيه بگيريم،پذيرفته شده اند.چه احمقانه است!چه رقت انگيز است!چقدر غير انساني است!تعجب نيست كه اين همه نفرت غير قابل باور از غرب ويهود در ميان مسلمانان وجود دارد.اين محمد بود كه تخم كينه ونفرت وبي اعتمادي از غير مسلمين را دردل پيروانش كاشت.مسلمانان با اين همه پيام نفرت كه از زبان خدا در قران است چگونه مي توانند با ديگر مليت ها معاشرت كنند؟

بسياري از مسلمانان به كشورهاي غير مسلمان مهاجرت كردند وبا آغوش باز پذيرفته شدند. بسياري وارد سياست شده وجزء نخبگان حاكميت شدند. ما از تبعيض در كشورهاي غير مسلمان رنج نمي بريم .ا ما ببينيد پيامبر خدا در مورد رفتار با غير مسمانان وقتي ما در اكثريت هستيم چه مي گويد:
توبه/29:
با كساني از اهل كتاب كه به خدا و روز قيامت ايمان نمي اورند و چيزهايي كه خدا وپيامبرش حرام كرده اند برخود حرام نمي كنند و دين حق را نمي پذيرند جنگ كنيد تا انگاه كه به دست خود در عين مذلت جزيه بدهند.
همچنين اين ايات را مغاير با وجدان يافتم .من همه انساتها را دوست دارم و ارزو دارم دراين دنيا همه خوشحال باشند و در دنياي ديگر بخشيده شوند.اما پيامبر بمن امر مي كند كه براي غير مسلمين حتي اگر پدر و مادر من باشند و مرا دوست داشته باشند ، طلب بخشش نكنم.

توبه/119
اين براي پيامبر ومومنين شايسته نيست كه براي مشركين طلب بخشش كنند حتي اگر خويشاوندشان
باشند.....
قران و احاديث پر از اين گونه آيات ظالمانه است كه براي من دليل روشني براين است كه محمد پيامبر نيست بلكه رهبر يك آيين افراطي است.فشار آوردن به مردم كه خويشاوندانشان راتقبيح كنند كار ايين هاي
افراطي است.اويك شارلاتان بود كه اشكارا و با قدرت دروغ مي گفت ومردمان ساده ان عصر او را باور مي كردند.بعد نسلهاي بعد اين دروغ هارا منتقل كردند.فيلسوفان ونويسندگان پرورش يافته دراين جو دروغ و خوش ظاهر،انها را زينت داده وبه انها اعتبار دادند.اما وقتي به اصل اين مذهب رجوع مي كني و قران و احاديث را مي خواني ، متوجه مي شوي انها غير ازمقداري ياوه گويي چيزيي نيستند. مولوي رومي يك عارف وشاعر بزرگ بود. او سعي كرد كه به اسلام معني عارفانه ، كه فاقد آن بود، بدهداما آنچه مولوي مي گويد افكار مولوي است.قران فاقد معاني عرفاني است.ايين وعقيده محمد كاملا بنيادگرايانه است.چرا مولوي،
عطار سهروردي وديگر عارفان سعي مي كردند به آايات بي معني قران معناي عارفانه دهند چون بعنوان فرزندان اسلام تربيت شده بودند.از طرف ديگر ، برخلا ف اغلب متفكرين مكتب عقلا ني (راسيوناليست ها)مانند رازي ،نمي توانستند عليه اسلام اظهار نظر كنند ، چون اسلام در ضمير ناخود آگاهشان بود.هيچ چيز از بريدن از اسلام برايشان سخت تر نبود.اين در حقيقت قوي ترين مخدر است اگر از ايام طفوليت در يك شخص نهادينه شود. براي مغز هاي بزرگ اين مردم باهوش غير ممكن بود كه وجه خاكي قران را بپذيرند.بنابر اين مي كوشيدند براي ايه هاي بي معني قران معاني ديگري پيدا كنند.اينگونه انها مذهبي جديد بوجود آوردند كه با انچه محمد فكر مي كرد متفاوت بود.اين مذهب براي عقل هاي انها دلپذيرتر بود.
بنابرين ما دو نوع اسلام داريم.يكي اسلامي كه سعي شده به ان معاني عارفانه داده شود واسلام ديگري كه هر نوع تفسير برآيات رارد مي كند. اغلب مسلمانان از اين نوع اسلام كه بوسيله وهابيون سعودي تبليغ
مي شود ، پيروي مي كنند . البته تعداد بي شماري فرق گوناگون اسلامي وجود دارند كه هركدام ايات قران را طبق تمايل وهوس خود تفسير مي كنند وديگران را مرتد و رافضي مي خوانند وبراي قبولاندن عقايد حقه
خود در باره اسلام ناب بديگران، مبارزه وجنگ راه مي اندازند.
بهر حال اسلام حقيقي اسلامي نيست كه فلاسفه وعرفاء استنتاج كردهاند ،بلكه اسلام حقيقي ان چيزي است كه در قران است وبنياد گايان وتروريست هاي اسلامي مي گويند.اسلام واقعي حقوق زنان را ناديده مي گيرد، به مرد اين اجازه را مي دهد كه زنانش را كتك بزند، براي اقليت هاي غير مسلمانان جزيه مقرر
مي كند ،مي خواهد با مطيع كردن غير مسلمانان بر دنيا مسلط شود وفرمان جهاد وكشتار غير مسلمانان را تا پيروزي كامل اسلام در جهان مي دهد.
جدايي من از دين اسلام بخاطر رفتار بد مسلمانان نيست بلكه بخاطر آموزش هاي بد كتاب مقدس وبنيانگزار ان است. بسياري از جنايات وظلم هايي كه با خشونت توسط مسلمين طي قرن هاي متمادي انجام شده بسسب آموزش هاي قران وسنت بوده است.بدين علت من اسلام را بخاطر اعمالي كه مسلمين انجام مي دهند محكوم مي كنم. هر نوع تلاش براي انساني كردن ا سلام وقت هدر كرد ن است .وقران مانعي هرراه هر نوع رفرم است.دشمن اسلام است وان هدف حمله من است.با اينكه من مي دانم مورد كينه بنياد گرايان قرار دارم و زندگيم در خطر است ،به مبارزه خود ادامه مي دهم.زيرا مي دانم با ريشه كردن اسلام ما مي توانيم دنيا را ازخطر فاجعه اي كه دور سر ما است وممكن است از جنگ اول و دوم جهاني فاجعه بارتر باشد جلو گيري كنيم.نابودي اسلام آوردن صلح، انسانيت ، دمكراسي ، مد نيت وكاميابي ده دنياي مسلمانان است.

برگرفته از سايتwww.secularislam.org نوشته :علي سينا

ترجمه:هاني اياپير

Tuesday, July 13, 2004
 
حدود يك ماه قبل وبلاگ ديگر من ( http://fardabaou.persianblog.com ) مسدود شد واخيرا فهميدم كه اين وبلاگ همراه357 سايت ديگر با حكم دادستاني مسدود شده است .
اين موضوع اوج درماندگي جمهوري اسلامي را نشان ميدهد



02/2003
03/2003
04/2003
05/2003
06/2003
07/2003
08/2003
09/2003
11/2003
01/2004
07/2004
05/2005
04/2006

نويسنده آفتاب OSAREH1@YAHOO.COM